معرفی بازی ها . آموزش و اخباز مربوط با بازی های روز

معرفی بازی های جدید و آخرین اخبار مربوط به گیم

معرفی بازی ها . آموزش و اخباز مربوط با بازی های روز

معرفی بازی های جدید و آخرین اخبار مربوط به گیم

اینجا در مورد بازی های روز/ اخبار در مورد کسول ها/نقد و بررسی بازی های جدید


بررسی و نمایش تریلر



اگه گیمری اومدی اینجا خوش اومدی

بایگانی

۷ مطلب در شهریور ۱۳۹۸ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

اپراتورهای جدید Rainbow Six

بعد از معرفی بازیRainbow SixQuarantine و حاشیه های اون، یوبیسافت از اپراتورهای جدید Rainbow Six رونمایی کرد.

در طول مسابقات Six Major Raleigh Invitational، یوبیسافت از گیم پلی دو اپراتور ایونتEmber Rise به اسم های Amaru و Goyo رونمایی کرد.

اطلاعاتی از این ۲ اپراتور قبلا هم به بیرون درز کرده بود ولی یوبیسافت جزئیات جدیدتری به باریکن ها نشون داد.

اپراتور های جدید Rainbow Six

اپراتورهای جدید Rainbow Six

اپراتور Amaru

Amaru یک اپراتور اتکر (Attack) هست (یعنی شما فقط اون رو میتونید توی مرحله حمله یا اتک استفاده کنید).

اپراتور جدید به یک قلاب چنگکی مجهز شده که به اون اجازه میده از پنجره ها و سقف ها به سرعت وارد بشه.

پنجره ها و سقف هایی که شاید خیلی از اپراتورهای دیگه به این آسونی نتونن واردش بشن.

چنگک Amaru رو میتونید ۴ بار استفاده کنید.

بعد از هر بار استفاده ابیلیتی وارد Cooldown میشه به این معنی که تا چند ثانیه آینده نمیشه ازش استفاده کرد.

با این شرایط شما باید از این ابیلیتی جوری استفاده کنید که حمله غیر قابل پیشبینی و سریع باشه.

اپراتور های جدید Rainbow Six

اپراتورهای جدید Rainbow Six

اپراتور Goyo

Goyo یک اپراتور مدافع (Defend) هست (یعنی شما فقط میتونین تو مرحله دفاع ازش استفاده کنید).

اپراتور جدید میتونه یک سپر تله دار با خودش حمل کنه.

اگه به هر دلیلی این تله از بین بره، باعث انفجار میشه و توی اون منطقه کوچیک آتیش سوزی میشه.

آتیش ها میتونن خیلی خطرناک باشن و دمیج زیادی به دشمن بدن.

اپراتورهای جدید Rainbow Six

اپراتورهای جدید Rainbow Six

اپراتورهای جدید Rainbow Six چقدر اهمیت و تاثیر در بازی دارن؟

اپراتورهای جدید (Rainbow Six (Rainbow six siege new operators در واقع تاثیر خیلی زیادی تو بازی دارن.

هردو Amaru و Goyo گجت هایی دارن که جای خالیشون تو بازی خیلی حس میشد.

اهمیت واقعی اپراتورهای جدید Rainbow Six وقتی مشخص میشه که این اپراتور ها به دست بازیکن ها برسه و گجت ها به طور مختلف بازی بشه.

به طور مثال قبل از Amaru کسی اهمیت زیادی زمین های قابل تخریب نمیداد چون میدونستن کسی از پایین وارد نمیشه.

ولی حالا شما باید نگران این باشید که Amaru از زمین وارد اتاقتون نشه و غافلگیرتون کنه.

همینطور سپر Goyo میتونه یک محیط امن برای مدافعان دیگه ایجاد کنه.

همینطور اگه دشمن وارد آتیش Goyo بشه سرعت حرکتش کم میشه و هدف راحت تری میشه.

خودتون رو برای آپدیت جدید و عوض شدن استراتژی جدید حمله و دفاع آماده کنید.

  • مشتاق محسنی
  • ۰
  • ۰

مقایسه ps4 و xbox

سول بازی PS4 و Xbox One هر کدام در نوع خود ویژگی های خاصی دارند و شاید برخی بر این عقیده باشند که مقایسه کنسول بازی PS4 و Xbox One کار درستی نباشد. دلیل مهمی که این افراد برای این کار دارند عنوان های اختصاصی بازی هر کنسول است که به این معناست که برای نمونه برخی از بازی هایی که در کنسول پی اس ۴ پیدا می‌شود را نمی‌توانید در کنسول ایکس باکس بازی کنید!

مهمترین مثالی که می‌توان در باره عنوان های اختصاصی به میان آورد بازی God Of War است که فقط و فقط بر روی کنسول PS4 ریلیز یا منتشر می‌شود و در کنسول دیگری نمی‌توانید آن را تجربه کنید.

مقایسه کنسول بازی PS4 و Xbox One – کدام را بخریم؟
هر کدام از کنسول های ایکس باکس وان و پی اس ۴ قیمت های ارزانی دارند و به طور کلی روند فروش دو کمپانی مایکروسافت و سونی به همین شکل بوده که البته این قیمت ارزان را با ارائه مدل های جدیدتر و در نظر گرفتن چرخه حیات برای هر کنسول جبران می‌کنند!

تفاوت قیمتی بین کنسول Xbox One و Ps4 آنچنان نیست که همین موضوع تفاوت بین انتخاب ها را پر رنگ تر و شما را وادار به تحقیق در این باره می‌کند.

مقایسه ps4 و xbox

مانند شرکت سونی که چندی بعد از عرضه کنسول PS4 مدل های PS4 Slim و PS4 Pro را عرضه کرد یا شرکت مایکروسافت که چندی بعد از عرضه کنسول Xbox One کنسول Xbox One S را نیز عرضه کرد.

بنابراین اصل حرفی که می‌خواهیم منتقل کنیم این است که کنسول های امروزی به ویژه ایکس باکس و پی اس ۴ همگی از حداقل و بهترین سخت افزار های موردنیاز برای تجربه گیمینگ حرفه ای برخوردار هستند و تنها در جزئیات و عنوان های اختصاصی هر کنسول است که تفاوت ایجاد می‌شود.

تفاوت فروش و محبوبیت Xbox One و PS4
آمار فروش کنسول PS4 در سال ۲۰۱۶ نزدیک به ۵۰ میلیون دستگاه و آمار فروش کنسول Xbox One در همین سال نزدیک به ۲۴ میلیون بوده است. بنابراین به سادگی می‌توان محبوبیت PS4 در بین گیمر ها را تشخیص داد.

البته شرکت مایکروسافت در کنسول باریک خود یعنی Xbox One S با اضافه کردن درایو ۴K تفاوت بسیاری ایجاد کرده است در حالی که سونی با PS4 Slim حرف زیادی برای گفتن ندارد.

مقایسه طراحی سخت افزاری Xbox One و PS4
تفاوت اصلی ظاهری که می‌توان بین دو کنسول PS4 و Xbox One قائل شد، این است که کنسول PS4 کوچکتر است و کنسول Xbox One دسترسی به پورت ها یا همان درگاه های ورودی را ساده تر کرده است و تعداد پورت های بیشتری دارد.

نکته مهم دیگری که در این باره می‌توان به ان اشاره کرد این است که شما نمی‌وانید میزان حافظه داخلی ذخیره سازی داخلی (Internal Hard Drive) کنسول Xbox One را افزایش دهید در صورتی که PS4 این امکان را به شما می‌دهد.

مقایسه قدرت پردازشی Xbox One و PS4
PS4 با دارا بودن پردازنده گرافیکی AMD 1.84 teraflop با توان پردازشی ۱٫۶ گیگاهرتز که چیپ آن تا ۲٫۷۵ هم ظرفیت پردازش دارد پردازنده گرافیکی قوی تری و Xbox One با دارا بودن پردازنده مرکزی ۸ هسته ای AMD با فرکانس پردازشی ۱٫۷۵ GHz پردازنده مرکزی قوی تری دارد.

مقایسه RAM در کنسول Xbox One و PS4
مقدار RAM در هر دو کنسول برابر با ۸ گیگابایت است ولی جزئیات در این بین بسیار مهم هستند. RAM موجود در PS4 از نوع DDR5 است در حالی که RAM موجود در کنسول Xbox One از نوع DDR3 است اما باز هم داستان ادامه دارد.

PS4 مقدار RAM در حدود ۴٫۵ گیگابایت را در اختیار گسترش دهندگان برای تولید بازی ها قرار می‌دهد چرا که ۳٫۵ گیگابایت از این ۸ گیگابایت RAM صرف راه اندازی سیستم عامل کنسول می‌شود که البته سونی گفته است یک گیگابایت RAM متغیر هم در دسترس است.

اما ایکس باکس برای گسترش دهندگان و در واقع برا یاجرای بازی ها ۵ گیگابایت RAM در اختیار قرار می‌دهد و ۳ گیگابایت هم صرف اجرای سیستم عامل می‌شود که همچنان نیم گیگابایت فضای بیشتری نسبت به PS4 است.

اگرچه نظر ما این است که تفاوت RAM نوع DRR5 و DRR3 بسیار محسوس است.

مقایسه قیمت Xbox One و PS4
کنسول PS4 نسبت به کنسول Xbox One ارزان تر است و قیمت کمتری دارد که البته معیار قیمت هم در این بین خیلی به چشم نمی‌آید و آنچنان اهمیتی ندارد.

در نهایت نتیجه گیری ما در مقایسه کنسول بازی PS4 و Xbox One بهتر بودن کنسول PS4 در برابر Xbox One به ۳ دلیل قیمت ارزان تر، سخت افزار قوی تر و بازی های انحصاری جذاب تر است

  • مشتاق محسنی
  • ۰
  • ۰

جدیدترین آپدیت کنسول پلی استیشن 4 هم اکنون به صورت بتا قابل دسترس است و کسانی که برای استفاده از این بروزرسانی پیش ثبت نام کرده بودند، ممکن است ایمیل دعوت سونی را مبنی بر دانلود آن دریافت کرده باشند. با اینکه سونی هنوز به طور رسمی این آپدیت را معرفی نکرده است، کاربران PS4 اطلاعاتی از آن را که در دعوت‌نامه‌ی آن‌ها موجود بوده است، منتشر کرده‌اند. از آن‌جایی که سونی مشتاق است تا افراد بیشتری این بروزرسانی را دریافت کنند، بعضی از کاربران در حال تبادل کد‌ دریافت این آپدیت با یکدیگر هستند.

طبق جدیدترین اخبار کنسول بازی، بزرگترین ویژگی‌ای که با این آپدیت به پلی استیشن 4 اضافه می‌شود، دو برابر شدن ظرفیت پارتی است که هم اکنون ظرفیت آن به ۱۶ نفر رسیده است. کسانی که نسخه‌ی بتا را دریافت نکرده‌اند نمی‌توانند در پارتی‌های ۱۶ نفره حضور داشته باشند و به همین علت است که سونی اجازه داده است تا هر کد بتای این آپدیت روی ۲۰ دستگاه مختلف به اشتراک گذاشته و اجرا شود؛ در غیر این صورت پیدا کردن افراد کافی برای آزمایش این ویژگی کمی سخت به نظر می‌رسید. پارتی‌هایی که از نسخه‌ی بتا پشتیبانی می‌کنند، با یک ستاره در کنار نام خود در لیست مربوطه نمایش داده خواهند شد.

دیگر تغییر بزرگی که در آپدیت 7.00 یافت می‌شود، پیشرفت و تسریع مراحل بروزرسانی‌های بعدی است. با این آپدیت، دیگر نیاز نیست تا برای نصب هر بروزرسانی دستگاه یکبار ریستارت شود. به این معنی که برخی از بروزرسانی‌های آینده توانایی این را دارند که به صورت خودکار روی دستگاه نصب شوند (با در نظر گرفتن اینکه گزینه‌ی بروزرسانی خودکار روی دستگاه فعال باشد) و هنگامی که دفعه‌ی بعدی کاربر دستگاه خود را از حالت Rest Mode خارج می‌کند، آپدیت دستگاه خود به خود روی آن نصب می‌شود و دستگاه آماده‌ی استفاده خواهد بود. این ویژگی شاید برای بعضی از افراد کاربردی نباشد،‌ اما بسیاری علاقه دارند تا دستگاه آن‌ها برای مدتی طولانی بدون نیاز به ریستارت روشن بماند که این بروزرسانی نیاز آن‌ها را برآورده می‌کند.

این دو ویژگی فعلا تنها اطلاعاتی بودند که از جدیدترین آپدیت PS4 منتشر شده‌اند اما باز هم باید تا انتشار عمومی آپدیت 7.00 صبر کنیم؛ چرا که احتمالا ویژگی‌های دیگری در این بروزرسانی قرار گرفته است. با این حال،‌ از آن‌ جایی که ویژگی‌های بزرگی مانند ریموت پلی روی گوشی‌های آیفون و تغییر نام کاربری PSN قبلا به پلی استیشن 4 اضافه شده‌اند، احتمالا ویژگی بزرگ دیگری در جدیدترین بروزرسانی آن یافت نشود و سونی به ایجاد همین دو تغییر بزرگ نام برده شده بسنده کند و شاهد تغییراتی کوچک باشیم. با توجه به اینکه بوی کنسول‌های نسل بعدی به مشام می‌رسد و احتمالا به زودی اخبار بیشتری از پلی استیشن بعدی منتشر شود، معلوم نیست که اصلا آیا پلی استیشن 4 ویژگی بزرگ دیگری دریافت خواهد کرد یا سونی تمام تمرکز خود را روی کنسول بعدی می‌گذارد. در هر صورت باید تا انتشار اخبار بیشتر منتظر ماند.

آیا ویژگی‌های اضافه شده در جدیدترین آپدیت PS4 باب میل شما بوده است؟ از نظر شما چه ویژگی دیگری باید به پلی استیشن 4 اضافه شود؟ نظرات خود را با ما در میان بگذارید.

  • مشتاق محسنی
  • ۰
  • ۰

راک‌استار گیمز همیشه هنرش را در شگفت‌زده کردن مخاطبان نشان داده است؛ چه وقتی که با نسخه‌های اول GTA یک تجربه جهان‌باز بی‌مانند تا آن زمان را ارائه کرد و چه زمانی که با سه‌بعدی کردن این سری، تعریف جدیدی در این سبک داشت. راک‌استار در نسخه قبلی Red Dead Redemption ثابت کرد که هنرش فقط محدود به ساخت GTA نیست و می‌تواند در بازی‌هایی با حس و حال متفاوت هم حرف‌های زیادی برای گفتن داشته باشد. اما همه این‌ها را که کنار بگذاریم، این بار نوبت به Red Dead Redemption 2 رسیده است؛ تجربه‌ای که نه فقط بهترین بازی راک‌استار تا به امروز است، بلکه یکی از بهترین بازی‌های نسل هشتم هم به‌شمار می‌رود. پیش از هر چیز، در ادامه دعوت می‌کنیم تا بررسی ویدیویی بازی را تماشا کنید تا در ادامه به تفصیل راجع به بازی توضیح بدهیم:


دانلود ویدیو از آپارات | تماشا در یوتیوب

در تبدیل کردن Red Dead Redemption 2 به یک تجربه فوق‌العاده، عوامل بسیار زیادی تاثیرگذار هستند اما آنچه که بیش از همه در مورد این بازی به‌چشم می‌آید، هماهنگی و هارمونی بی‌نقصی است که سازندگان بین المان‌های آن ایجاد کرده‌اند؛ به این صورت که پس از تمام کردن بازی، اگر نگاهی به تجربه طولانی خودتان داشته باشید سخت قادر خواهید بود المان یا ویژگی خاصی از آن را به عنوان نقطه قوت اصلی‌اش معرفی کنید و همه‌چیز از گرافیک فوق‌العاده بازی گرفته تا گیم‌پلی، داستان و حتی موسیقی در یک سطح عالی قرار دارند و از آن مهم‌تر، آنقدر عالی با یکدیگر پیوند خورده‌اند و هماهنگ هستند که نبود یکی از آن‌ها یا ضعف‌شان، می‌توانست ضربه زیادی به تجربه کلی بازی بزند ولی خب این اتفاق هرگز رخ نمی‌دهد و به همین دلیل هم بازی، به اجرای زنده موسیقی‌ای می‌ماند که در آن همه اعضای گروه از ابتدا تا انتها کارشان را به بی‌نقص‌ترین شکل ممکن انجام می‌دهند. 

دنیای Red Dead Redemption 2 بدون شک یکی از بهترین و پویا‌ترین جهان‌های خلق‌شده در بازی‌های جهان‌باز است
داستان Red Dead Redemption 2 از جایی آغاز می‌شود که گروه داچ، پس از یک سرقت ناموفق مجبور به فرار شده‌اند و کارشان به منطقه‌ای کوهستانی و پوشیده از برف رسیده است. بازی شروعی طوفانی دارد و با اینکه شاید ماموریت‌های اولیه هیجان خیلی بالایی نداشته باشند، اما Red Dead Redemption 2 کارش را حداقل از حیث روایت داستان قوی و نفس‌گیر شروع می‌کند. این وسط چیزی که بیش‌تر از همه مخاطب را شوکه می‌کند، شخصیت‌پردازی قوی کاراکتر‌ها و در راس همه آن‌ها داچ ون در لیند است. اگر نسخه قبلی بازی را تجربه کرده باشید، احتمالا دیدی که از داچ ون در لیند دارید یک شخصیت منفی، دیوانه و بی‌اعصاب است که هیچ‌چیز جز کشت و کشتار او را راضی نمی‌کند. اما خب در Red Dead Redemption 2 از آنجایی که با یک پیش درآمد طرف هستیم، داچ به شکل دیگری به‌تصویر کشیده می‌شود؛ شکلی عالی و بسیار پیچیده که از قضا این شخصیت‌پردازی داچ، یکی از اصلی‌ترین نقاط قوت Red Dead Redemption 2 هم به‌شمار می‌رود. داچ در این نسخه شخصیتی چند لایه است که ایدئولوژی و فلسفه‌هایش واقعا دوست‌داشتنی هستند و از آن جذاب‌تر، قوس شخصیتی خاص این کاراکتر است؛ قوسی که تبدیل شدن داچ از کاراکتر فعلی‌اش به آنچه که در نسخه قبلی دیده بودیم به تصویر می‌کشد و در این بین آنقدر اتفاقات قابل‌باور و جالبی برایش رخ می‌دهند که شاید اگر پس از تمام کردن Red Dead Redemption 2 به‌سراغ Red Dead Redemption برویم، بتوانیم به شکل عجیبی با داچ حتی بیش‌تر از شخصیتی مثل جان مارستون همذات‌پنداری کنیم. 

 
این شخصیت‌پردازی عالی در رابطه با سایر کاراکتر‌ها هم صدق می‌کند؛ از هوسه که به‌نوعی شخصیت منطقی گروه است و پیچش داستانی مربوط به وی واقعا یکی از بهترین قسمت‌های بازی است گرفته تا کاراکتر‌های دیگری مثل جان مارستون یا حتی مایکا که شاید نچسب‌ترین عضو گروه باشد اما هنوز هم هویت منحصر‌به‌فرد و خاص خودش را دارد و راک‌استار، توانسته در طول داستان طولانی‌اش به شکل قابل‌قبولی به همه شخصیت‌های بازی اهمیت قائل شود و از این طریق مخاطب را با پیچش‌های داستانی مختلف پیرامون این شخصیت‌ها سرگرم نگه دارد. اما خب از همه شخصیت‌ها صحبت کردیم و نوبتی هم که باشد، نوبت آرتور مورگان است؛ کاراکتر اصلی که پیش از تجربه بازی، برای همه ما سوال بود که چه سرنوشتی در انتظارش خواهد بود که باعث می‌شود در Red Dead Redemption خبری از وی نباشد. چیزی که بیش‌تر از همه در رابطه با آرتور دوست داشتم، خاکستری بودن شخصیت وی است. آرتور نه یک قهرمان تمام‌عیار است که بتوانیم همه رفتار‌هایش را تحسین کنیم و نه یک یاغی که حس‌مان نسبت به او بیش‌تر به نفرت متمایل شود. آرتور در نقطه‌ای برای گرفتن چند مشت دلار کشاورز بدبختی را زیر مشت و لگد می‌گیرد و در نقطه‌ای دیگر، برای آرام کردن مادری نگران فرزندش را به ماهیگیری می‌برد. درست است که گیمر هم نقش زیادی در تعیین شخصیت آرتور دارد و می‌تواند از او یک قهرمان یا یک کاراکتر بی‌رحم بسازد، اما در نهایت آنچه که اهمیت دارد این است که ارتباط برقرار کردن با آرتور مورگان واقعا ساده است و پس از تمام کردن بازی، این تصمیم راک‌استار را که چرا مثلا به‌جای استفاده دوباره از جان مارستون به‌سراغ آرتور رفته است، درک خواهید کرد. 

راستش را بخواهید، پیش از انتشار Red Dead Redemption 2 یکی از نگرانی‌هایی که در مورد بازی داشتم به داستان آن مربوط می‌شد. چرا که به عنوان یک پیش‌درآمد،‌ با اثری طرف بودیم که خیلی‌هایمان می‌دانستیم داستان بازی در نهایت به چه نقطه‌ای خواهد رسید اما خب اتفاق مثبتی که رخ داده این است که راک‌استار همین داستان قابل پیش‌بینی را هم با ظرافت‌هایی همراه کرده که دنبال کردن آن را لذت‌بخش می‌کنند. برای مثال همه ما می‌دانیم که جان مارستون، شخصیت اصلی نسخه قبلی، قرار است تا پایان بازی زنده بماند ولی حتی با وجود دانستن این نکته هم سازندگان ماموریت‌هایی را با محوریت نجات دادن جان از مخمصه‌های مختلف در بازی قرار داده‌اند که علی‌رغم مشخص بودن پایان‌شان، هیجان‌انگیز هستند و حس تعلیق خاصی دارند. جدا از این، نوع روایت این داستان هم اهمیت بالایی دارد و سازندگان از آن به‌عنوان پُلی برای مرتبط کردن داستان و گیم‌پلی استفاده کرده‌اند. 

بررسی بازی Red Dead Redemption 2

در کنار صحنه‌های سینمایی و دیالوگ‌های رد‌و‌بدل شده بین شخصیت‌ها که قسمتی از بار روایت داستان را به‌دوش می‌کشند، یکی دیگر از مهم‌ترین روش‌های داستان‌گویی بازی به قسمت‌هایی مربوط می‌شود که در جریان آن‌ها با شخصیت‌های مختلف عازم ماموریت‌ها می‌شویم و از بین صحبت‌های که این بین رخ می‌دهند، می‌توانیم به خیلی چیز‌ها از گذشته گروه داچ و اعضایش گرفته تا دیدی که هرکدام از اعضای گروه نسبت به وضعیت فعلی آن دارند، مطلع شویم. در واقع شاید اگر اهمیتی به این دیالوگ‌ها ندهیم، پس از مدتی چنین حس کنیم که کار‌هایی مثل دنبال کردن شخصیت‌های دیگر در بازی بیش از حد تکرار می‌شوند اما خب اگر به این بخش‌های بازی به‌عنوان قسمتی از روایت داستان آن نگاه کنیم، طبیعتا حتی از این بخش‌های به‌ظاهر کسل‌کننده هم لذت خواهیم برد. 

شخصیت داچ شخصیت‌پردازی فوق‌العاده‌ای دارد و کاملا یک رهبر واقعی برای گروهی یاغی است که هدفش،‌ چیزی جز کنار هم نگه داشتن اعضای خانواده‌اش نیست
به اینکه بخش‌های مختلف Red Dead Redemption 2 در هارمونی فوق‌العاده‌ای با یکدیگر هستند اشاره کردیم و حتی از چگونگی پیوند دادن داستان بازی به گیم‌پلی آن هم صحبت کردیم. اما عنصر دیگری که می‌تواند قسمت‌های به‌ظاهر خسته‌کننده را جذاب‌تر کند، طراحی بی‌نقص دنیای بازی است. کاری که راک‌استار گیمز آن را در ایده‌آل‌ترین شکل ممکن انجام داده است و وقتی که برای اولین بار پس از سپری کردن دقایقی در محیط‌های برفی وارد جهان اصلی بازی می‌شوید و وسعت دید فوق‌العاده آن را می‌بینید، به این نتیجه خواهید رسید که جهان Red Dead Redemption 2 با تمام جهان‌هایی که در بازی‌های هم‌سبک مشاهده کرده‌اید متفاوت است. تا به امروز کم نبوده‌اند بازی‌هایی که جهانی وسیع را به شکلی زیبا به‌تصویر کشیده باشند اما بی‌هیچ اغراقی دنیای Red Dead Redemption 2 یک سر و گردن بالاتر از تمام تجربیات قبلی‌مان قرار می‌گیرد. چرا که دنیای بازی، هم وسعت زیادی دارد، هم متنوع است، هم زیبایی بی‌نظیری دارد و از همه این‌ها مهم‌تر اینکه پویا و پرجزییات است. 

بررسی بازی Red Dead Redemption 2بررسی بازی Red Dead Redemption 2بررسی بازی Red Dead Redemption 2بررسی بازی Red Dead Redemption 2
طبیعتا اگر در بازی با جهانی بزرگ روبه‌رو بودیم که در آن کار خاصی برای انجام دادن نداشتیم، این بزرگ بودن دنیای بازی هم پس از مدتی جذابیتش را از دست می‌داد. با این حال جهان Red Dead Redemption 2، در هر لحظه پتانسیل شگفت‌زده کردن مخاطبش را دارد و این، موردی است که باعث می‌شود جهان بازی را بی‌نقص خطاب کنیم. تصور کنید که هدف‌تان رسیدن به نقطه‌ای است که در آن بتوانید ماموریت جدیدی دریافت کنید. برای این منظور سوار اسب‌تان می‌شوید و پس از تعیین کردن مسیری مشخص برای خودتان سفر را آغاز می‌کنید. در طول این سفر، ممکن است اتفاقات مختلفی برای‌تان رخ بدهند که شاید از قبل حتی تصورشان را هم نمی‌کردید؛ برای مثال ممکن است مورد حمله گرگ‌ها قرار بگیرید یا ناگهان چند جایزه‌بگیر از نقطه‌ای ظاهر شوند و به سمت‌تان شیلک کنند. جدا از این حتی ممکن است اسب‌تان به دلیل دیدن یک مار یا هر حیوان وحشی دیگری دچار وحشت شود و شما را به زمین پرت کند. اصلا جدا از همه این‌ها، ممکن است در طول مسیر به غریبه‌ای برخورد کنید که دچار مشکل شده است و پس از کمک کردن به وی، یک ماموریت فرعی جذاب برای‌تان فعال شود که کلا بی‌خیال ماموریت اصلی خودتان شوید و به سراغ آن بروید!

دنیای Red Dead Redemption 2 مملو از شگفتی‌های اینچنینی است و به همین دلیل هم هر سفر و ماجراجویی در آن، می‌تواند به تجربه‌ای سورپرایز‌کننده و فراموش‌نشدنی تبدیل شود و این دقیقا همان حس زنده و پویا بودن دنیای بازی است که راک‌استار از قبل هم وعده‌های زیادی برای محقق کردن آن داده بود و کاملا هم در این کار موفق ظاهر شده است. این مساله همچنین یک تاثیر مهم دیگر هم روی بازی دارد و ارزش تکرار بسیار بالایی به آن می‌بخشد. چون اولا همیشه اتفاقات غیر‌منتظره‌ای در دنیای بازی هستند که حتی در دومین تجربه‌تان از بازی هم می‌توانند شما را شگفت‌زده کنند و هم اینکه راک‌استار،‌ آزادی‌عمل زیادی به‌تان داده است تا خودتان سبک و سیاقی را برای بازی کردن دوست دارید انتخاب کنید. 

بررسی بازی Red Dead Redemption 2

راستش را بخواهید، معرفی کردن Red Dead Redemption 2 به عنوان یک بازی با آزادی‌عمل بی‌نهایت شاید حرف درستی نباشد؛ چرا که راک‌استار برای اینکه بتواند داستان غنی مدنظرش را روایت کند، گاهی بازی را به شکلی پیش می‌برد که خودش می‌خواهد و خب این کار اصلا هم اشتباه نیست. اما جدا از این دقایق، بازی در کار‌های مختلف دیگری دنیایی از آزادی را پیش‌روی مخاطبش قرار می‌دهد. برای مثال شما ممکن است در حین رو‌به‌رو شدن با یک فرد در دنیای بازی که پایش در تله گیر کرده، او را نجات بدهید و این کار شما را بیش از پیش تبدیل به یک قهرمان کند اما خب هیچ اجباری به این کار نیست و شما می‌توانید اصلا به شکلی بی‌خیال از کنار این فرد بگذرید یا اینکه نه پا را حتی فراتر بگذارید و اسبش را هم بدزدید! جدا از اینکه این کار‌ها به خودی خود جذابیت خاصی دارند، روی سرنوشت شما در بازی هم تاثیر می‌گذارند و کار مثبتی که راک‌استار در این زمینه انجام داده، این است که کاربر را هرگز به خوب بودن تشویق نمی‌کند و به وی اجازه می‌دهد تا خودش راهی را که دوست دارد انتخاب کند و درست مثل دنیای واقعی خودمان، برای هر راهی که انتخاب کنید یک سری اتفاق مثبت و یک سری اتفاق منفی انتظار شما را می‌کشند. 

دقت بالای بازی به جزییات ریز و درشت، باعث شده است تا حتی ساده‌ترین کار‌ها هم جذاب و درگیر‌کننده باشند
جدا از این دست آزادی‌عمل‌ها، بازی در زمینه شخصی‌سازی هم آزادی زیادی به مخاطبش می‌دهد. برای مثال شما کنترل زیادی روی ظاهر آرتور دارید و می‌توانید مواردی مثل چاق یا لاغر بودن وی را با خوردن غذا تنظیم کنید یا اجازه بدهید ریش‌ها و موهایش بلند شوند تا به هر حالتی که دوست دارید آن‌ها را حالت بدهید. جدا از آرتور، این شخصی‌سازی در جنبه‌های دیگری مثل سلاح و اسب هم وجود دارند و می‌توانید موهای اسب‌تان را ببافید یا انواع و اقسام زین را برایش خریداری کنید و با رفتن به فروشگاه‌های اسلحه، سلاح‌تان را شخصی‌سازی کنید و ویژگی‌های جدید آن را به‌دست بیاورید. این مسائل شاید خیلی مهم نباشند، اما کمک شایانی به این امر می‌کنند که هر فردی، تجربه شخصی خودش را از بازی داشته باشد. 

 
 
در مورد سلاح‌ها صحبت کردیم و خب بد نیست کمی هم به گان‌پلی بازی بپردازیم؛ وقتی اولین بار در همان دقایق اولیه بازی یک صحنه تیراندازی را تجربه می‌کنید، شاید از دیدن اینکه تیرهایتان گاهی به هدف نمی‌خورند یا اسلحه‌ها، سنگینی خاصی در حین استفاده دارند کمی تو ذوق‌تان بخورد. با این حال این، یک ایراد برای گان‌پلی بازی نیست و بیش‌تر به دلیل شبیه‌سازی دقیق اسلحه‌های آن زمان رخ داده است؛ از قضا پس از گذشت مدتی از بازی که کمی به اسلحه‌ها عادت کنید، متوجه خواهید شد که گان‌پلی بازی واقعا نرم و روان است و از همه‌چیز مهم‌تر، حس برخورد تیر به شکلی واقع‌گرایانه به دشمنان شبیه‌سازی شده است. برای مثال زمانی که شما دشمنی را که سوار بر اسب است مورد هدف قرار می‌دهید، ممکن است سناریو‌های متنوعی رخ بدهند و فرضا شخص از روی اسب به زمین بیوفتد یا حتی در هنگام سقوط پایش به زین اسب گیر کند و روی زمین کشیده شود! چنین دقتی به جزییات در بازی واقعا مثال‌زدنی است و کاملا حس و حال یک تیراندازی خونین را القا می‌کند. 

یکی از مشکلاتی که معمولا در بازی‌های جهان‌باز دیده می‌شود، تکراری شدن ماموریت‌ها پس از گذشت مدت زمانی از بازی است و خب راستش را بخواهید، Red Dead Redemption 2 هم از این قاعده مستثنی نیست. برخی ماموریت‌ها کمک کردن به اعتراضات گروهی از زنان یا چند ماموریت دیگر بازی آنطور که باید و شاید جذابیت خاصی ندارند و خب حتی از حیث داستانی هم کمک چندانی به بازی نمی‌کنند ولی وقتی پس از تمام کردن بازی به کلیت ماموریت‌ها نگاه کنیم، می‌توان گفت که در مجموع بازی در این زمینه هم عملکرد بسیار موفقی داشته است و حتی برخی ماموریت‌هایش بدون هیچ اغراقی، جزو بهترین مراحلی هستند که تا به امروز در بازی‌های جهان‌باز آن‌ها را تجربه کرده‌ایم. 

بررسی بازی Red Dead Redemption 2

در واقع Red Dead Redemption 2 چند مرحله دارد که کارگردانی آن‌ها واقعا بی‌نظیر است؛ شاید استفاده از لفظ کارگردانی برای بازی‌ها به‌سبب آزادی‌عملی که مخاطب در زمینه‌هایی مثل حرکت کردن دارد معنی نداشته باشد اما خب راک‌استار موفق شده است در دقایقی از ساخته جدیدش به معنی واقعی کلمه کارگردانی صحنه‌های اکشن را نه فقط به بهترین شکل اجرا که حتی تدریس کند. برای مثال یکی از مراحل پایانی فصل سوم بازی،‌ با نمایی بسیار زیبا از اعضای گروه که در حال حرکت به سمت یک مقصد خاص هستند شروع می‌شود و در این بین دیالوگ‌های عالی شخصیت‌ها و در راس همه آن‌ها داچ، اتمسفر بی‌بدیلی پدید می‌آورد و پس از آن هم همه‌چیز به صحنه‌های اکشنی عالی و در نهایت یک پایان‌بندی فراموش‌نشدنی ختم می‌شود و البته تا یادم نرفته، از این بگویم که در جریان همه این صحنه‌ها موسیقی هم فضایی به واقع رویایی خلق می‌کند که باعث می‌شود بتوانید از تک تک ثانیه‌های این ماموریت و مرحله نهایت لذت را ببرید و حتی پس از تمام کردن آن هم به افتخار راک‌استار که موفق شده است چنین تجربه سینمایی فوق‌العاده‌ای در بازی‌اش خلق کند، کلاه از سر بدارید. 

با اینکه بازی برخی مشکلات جزئی دارد، اما آنقدر حس کلی آن عالی است که نمی‌توان واقعا ایراد خاصی از ساخته راک‌استار گرفت
از این دست مراحل در طول بازی کم نیستند و اصلا جدا از ماموریت‌های اصلی، شامل حال ماموریت‌های فرعی هم می‌شوند و مراحل فرعی که در بازی پیش روی‌تان قرار می‌گیرند، گاهی از حیث جذابیت هیچ از مراحل اصلی بازی کم ندارند و حتی جذاب‌تر از آن‌ها هم ظاهر می‌شوند! در کنار ماموریت‌ها، کار‌های فرعی دیگر بازی هم واقعا با نهایت دقت طراحی شده‌اند و اقداماتی مثل شکار کردن، رام کردن اسب‌ها یا حتی ارتباط برقرار کردن با اسب خودتان و حتی مواردی مثل صرفا تماشای یک تئاتر یا دزدی کردن از یک مغازه کوچک در گوشه شهر، همه و همه سرگرم‌کننده هستند و این حجم از تنوع در بازی، باعث می‌شود تا Red Dead Redemption 2 با وجود داشتن گیم‌پلی بسیار طولانی، اصلا و ابدا خسته‌کننده نشود و هر لحظه‌اش چیزی برای شگفت‌زده کردن مخاطب داشته باشد. 

بررسی بازی Red Dead Redemption 2

به این‌ها، باید حجم بالای واقع‌گرایی بازی را هم اضافه کنیم. جدا از تمام جزییاتی که مفصل در مورد آن‌ها صحبت کردیم، Red Dead Redemption 2 المان‌هایی دارد که قبلا مشابه آن‌ها را بیش‌تر در بازی‌های سبک تلاش برای بقا مشاهده کرده‌ایم؛ کار‌هایی از قبیل اینکه آرتور نیاز‌هایی مثل غذا، تشنگی یا حتی خواب دارد و عدم توجه به هرکدام از آن‌ها می‌تواند عواقب خاصی را در پی داشته باشد یا حتی طبیعی بودن رفتار‌های اسب شما که اگر نتوانید ارتباط خوبی با وی برقرار کنید قطعا دچار مشکل خواهید شد. جدا از این در طول بازی تعاملاتی خواهید داشت که به شکل عجیبی طبیعی به‌نظر می‌رسند و برای دقایقی هم که شده، اینطور به نظر می‌رسند که Red Dead Redemption 2 بیش‌تر از اینکه یک بازی باشد، یک دنیای واقعی با آدم‌های واقعی است که برخلاف بازی‌های دیگر که می‌توانستید کار‌های عجیب و غریب رایج در بازی‌ها را انجام بدهید، در این بازی خبری از این‌ها نیست و NPC‌های بازی درست مثل انسان‌های واقعی، بسته به رفتار‌های شما عکس‌العمل‌های منحصر‌به‌فردی نشان می‌دهند. فرضا اگر در حین گشت و گذار در شهر با اسب‌تان به یک شخص برخورد داشته باشید، وی مثل یک انسان واقعی عصبانی می‌شود و حتی ممکن است باعث شود مامورین دولت به سراغ‌تان بیایند و همین کار به ظاهر کوچک در نهایت به آشوبی بزرگ ختم شود. 

بررسی بازی Red Dead Redemption 2

با این حال بیایید به یک سوال هم جواب بدهیم؛ اینکه واقع‌گرایی در یک بازی ویدیویی واقعا تا چه حد لازم است؟ مگر غیر از این است که هدف ما از بازی کردن چیزی جز سرگرم شدن است؟ پس باید موانعی که در راه این سرگرمی بودن بازی وجود دارند به حداقل برسند تا بتوانیم نهایت لذت را از بازی ببریم. با اینکه حجم بالای واقع‌گرایی در Red Dead Redemption 2 واقعا قابل تحسین و ستایش است، اما گاهی هم تبدیل به مانعی می‌شود که می‌تواند مانعی برای لذت بردن شما از بازی باشد. به عنوان مثال در یکی از مراحل بازی، باید کالسکه‌ای را به نقطه‌ای خاص حرکت بدهیم که خب دو نفر از اعضای تیم هم در کناره‌های این کالسکه ایستاده‌اند. شاید باورتان نشود اما بارها در لابه‌لای هیجان بالایی که این مرحله القا می‌کرد، به‌سبب تصادف کالسکه با اجسام موجود در محیط یا حتی سقوط عجیب دو عضو مذکور از روی کالسکه روی زمین، مجبور شدم تا مرحله را از ابتدا تکرار کنم و خب این چیزی نیست که خیلی بتوان از آن تعریف کرد. با این حال وقتی به صورت کلی به بازی نگاه می‌کنیم، این ایراد‌ها آنقدر ناچیز هستند که نتواند خللی در عظمت Red Dead Redemption 2 ایجاد کنند ولی خب باید این را هم به‌یاد داشته باشیم که چنین صحنه‌هایی در بازی اتفاق می‌افتند و به‌نوعی هزینه‌ای هستند که برای لذت بردن از واقع‌گرایی بالای بازی باید پرداخت کنیم. 

در مجموع، اجازه بدهید باز هم همان حرف اولم راجع به بازی را تکرار کنم؛ Red Dead Redemption 2 اصلا و ابدا فقط یک بازی نیست و بیش‌تر شبیه به یک دنیای مجازی ولی در واقعی‌ترین حالتی است که تا به امروز در یک بازی ویدیویی مشاهده کرده‌ایم. Red Dead Redemption 2 آنقدر دنیای پویا و جذابی دارد که تجربه کردنش مثل بازی‌های دیگر صرفا برای تمام کردن ماموریت‌ها و رسیدن به پایان داستانش، باعث می‌شود تا نتوانیم آن لذتی را که باید از بازی ببریم. برای لذت بردن از Red Dead Redemption 2، باید به معنای واقعی کلمه جهانش را در نقش آرتور مورگان زندگی کرد، به سراغ ماموریت‌های فرعی رفت، کار‌هایی مثل شکار کردن و استفاده از منابع به‌دست آمده برای ارتقا را فراموش نکرد و از همه این‌ها مهم‌تر، پای صحبت شخصیت‌های مختلفش نشست و از ماجرا‌هایی جذاب و شخصیت‌پردازی فوق‌العاده آن‌ها نهایت لذت را برد. 

بررسی بازی Red Dead Redemption 2

جدا از این‌ها صحبت کردن از گرافیک و مواردی مثل جلوه‌های بصری یا صوتی بازی هم واقعا راحت است؛ چرا که در یک کلام می‌توان گفت که Red Dead Redemption 2، یکی از بهترین گرافیک‌ها در بین بازی‌های نسل هشتم را دارد و همه‌چیز در آن در زیبا‌ترین حالت ممکن قرار دارد. موسیقی هم مثل هر عنصر دیگری، کاملا در هارمونی عالی با سایر المان‌ها و سطحی ایده‌آل قرار دارد و کمک خیلی زیادی به غوطه‌ور کردن هرچه بیش‌تر بازیکن در بازی می‌کند و باعث می‌شود تا تاثیر دقایق خوش‌ساخت بازی، بیش از پیش شود. پس در یک کلام، اگر دل‌تان اثری را می‌خواهد که به‌معنی واقعی کلمه ارزشش چندین برابر ۶۰ دلاری است که بابتش پرداخت می‌کنید، بهترین ساخته کمپانی راک‌استار گیمز تا به امروز یا همان Red Dead Redemption 2 را از دست ندهید. 

این بازی روی پلتفرم پلی‌استیشن 4 بررسی شده است.

  • مشتاق محسنی
  • ۰
  • ۰

God Of War

 

 

بعد از سال‌ها انتظار، بالاخره دست‌مان به یکی از مورد انتظارترین بازی‌های نسل هشتم رسید؛ God of War. اثری که از وقتی معرفی شد، ده‌ها سوال برای طرفداران ایجاد کرد. این بازی دیگر همانند سابق نبود، دیگر خبری از Blades of Chaos نبود، دوربین بازی به کلی تغییر کرده بود، اثری از آن خشم و خشونت‌های بی‌مغز و منفجر کننده نبود. آیا می‌شد به این بازی اعتماد کرد؟ اثری که به کلی با آن چیزی که می‌شناختیم فرق کرد و تنها ستون باقی مانده از گذشته‌اش کریتوس بود؛ اما این کریتوس هم فرق داشت. دو سال با این سوال‌ها سر و کله زدیم و منتظر جواب ماندیم. حالا زمان آن رسیده که به آن‌ها پاسخ دهیم.

چه می‌شد اگر سری بازی‌های زلدا، تبدیل به اثری سینمایی و نفسگیر می‌شدند؟ چه می‌شد اگر بازی The Last of Us را به شکل شگفت‌انگیزی گسترش می‌دادیم، به آن شاخ و برگ می‌دادیم و به روشی دیگر و با حال و هوایی دیگر آن را روایت می‌کردیم؟ چه می‌شد اگر ماجراهای پر از آدرنالین نیتن دریک در Uncharted را با خشونت و عناصر سنگین ادغام می‌کردیم؟ چه می‌شد اگر بهترین ویژگی‌های سری Dark Souls را در یک بازی دیگر، به شکلی سنگین و خوش ساخت استفاده می‌کردیم؟ جواب همه این سوال‌های شما، نتیجه همه این ادغام‌ها و شیمی‌ها، همین God of War است. همین God of War جدید که با حفظ آن روح باشکوه همیشگی‌اش، بهترین ویژگی‌ها از بازی‌های بزرگ را به بهترین شکل ممکن و به سبک و سیاق خودش ترکیب کرده و از آن‌ها الهام گرفته است. نتیجه این امر اثری خارق‌العاده شده که هوش از سر شما می‌پراند و لحظه به لحظه‌اش شما را شگفت‌زده می‌کند.


دانلود از آپارات | تماشا در یوتیوب

این بازی، جدید‌ترین نسخه از سری God of War، آخرین شاهکار استودیو سانتا مونیکا، همان اثری بود که به آن شک داشتیم، اما نتیجه کار آن‌ها، نتیجه ۵ سال کار روی این اثر، آن‌قدر خوب و خفن از آب در آمده که می‌توان آن را یک کلاس درس بازیسازی نام برد. از همه نظر بازی کامل است، از همه نظر شگفت‌زده‌تان می‌کند و از همه نظر دوستش خواهید داشت. آخرین باری را که یک بازی در این حد ظاهر شده بود به یاد نمی‌آورم. تجربه شگفت‌انگیز God of War،‌ شما را به یاد The Last of Us می‌اندازد، اثری که دفتر قطور نسل هفتم را به بهترین شکل بست. تجربه این بازی شما را یاد Gears of War می‌اندازد، اثری که در سال ۲۰۰۶ تبدیل به کلاس درس بازی‌های شوتر سوم شخص شد. تجربه این بازی، من را یاد Halo: Combat Evolved می‌اندازد، اثری که بازی‌های شوتر اول شخص را در کنسول‌ها دگرگون کرد. جدید‌ترین نسخه از سری God of War مثل بازی‌های نام برده شده، یک انقلاب است اما این بار یک انقلاب متفاوت؛ انقلابی که قرار نیست چیز جدیدی به دنیای بازی‌ها اضافه کند. این انقلاب یک درس بزرگ است، یک درس مهم برای بازی‌سازها، یک درس برای ناشرین. این درس چیزی نیست جز قدرت ریسک‌پذیری بالا و ایجاد دگرگونی‌های مثبت برای اثری که همه عاشقش هستند و در عین حال نمی‌خواهند با تکرار مکررات گذشته، آن خاطرات خوب‌شان با یک مجموعه را نابود کنند.

نسخه جدید God of War تقریبا تمامی المان‌های گذشته‌اش را که روی یک کمربند به دور کمرش بسته شده بود باز کرد و انگار یک نفس راحت کشید. همه چیز روی این کمربند سوار بود، دوربین ثابت، داستان انتقام و خشونت، دنیای تکراری یونان و سبک مبارزاتی که از شدت تکرار دیگه نای زدن دکمه‌ها را نداشتیم. اما حال سانتا مونیکا با تمام شجاعت، تک تک المان‌های گذشته را دور ریخت و چیزی تحویل داد که حالا می‌تواند برای سال‌های سال باز هم موفقیت‌های بی‌شماری را برای مجموعه God of War رقم بزند.

God of War

کریتوس دیگر شخصی نیست که دائما خشم جلوی چشمانش را بگیرد. او حالا یک شخصیت تکامل‌ یافته دارد که عاشقش خواهید شد
شگفت‌انگیزترین تغییری که گاهی شما را حتی بهت زده می‌کند، تغییرات اساسی خدای جنگ ما، یعنی خود کریتوس است. تا قبل از انجام بازی، کاملا تصور یک کریتوس آرام که دیگر به دنبال خشم و خشونت و انتقام نیست، سخت و غیر ممکن بود. کریتوسی که در نسخه جدید با آن رو به رو می‌شویم، به دنبال خدایان نیست، نه مشکلی با آن‌ها دارد و نه کاری به کارشان. او به دنیای نورس قدم گذاشته تا همانند یک فرد عادی در کنار همسر اسرارآمیزش زندگی کند و پسرش را بزرگ کند. حال طی اتفاقاتی نامعلوم، همسر کریتوس دیگر زنده نیست. حالا کریتوس مانده و پسری به نام آترئوس که باید او را برای دنیای خوش آب و رنگ اما بی‌رحم نورس تربیت کند. داستان بازی در ابتدا ساده به نظر می‌رسد. کریتوس باید به همراه پسرش آخرین خواسته همسر و مادری مرده را به سرانجام برسانند؛ بردن خاکسترش به بالاترین قله دنیای نورس. چرا یک مادر باید چنین خواسته سختی داشته باشد؟ خب این سوال، جواب شگفت‌انگیزی دارد که در پایان بازی به آن خواهید رسید و مو به تن‌تان سیخ خواهد کرد. اما کافی است این را بدانید که داستان بازی God of War با تمامی پیچش‌های خود، با تک تک جزییات ریز داستانی که در گوشه و کنار دنیای نورس به گوشتان می‌خورد یا به چشم می‌بینید، همه و همه شگفت‌انگیز هستند. داستان نسخه جدید God of War، به دور از هر گونه انتقام و خشونتی که با نام این مجموعه عجین شده بودند، بی‌نظیر و در نوع خود بهترین است.

چیزی که این داستان فوق‌العاده را به جایگاه عالی رسانده، طراحی مراحل استادانه‌ای است که حتی یک لحظه هم دل‌تان نمی‌خواهد دست از ماجراجویی بردارید و کریتوس و آترئوس را برای لحظه‌ای رها کنید. اوایل بازی همه چیز آرام است، کریتوس آرام است و آترئوس به عنوان یک پسر ناپخته و خام ممکن است شما را ناامید کند. اما کمی که صبر کنید، با اولین باس بازی، با اولین نبرد جدی در بازی، آن‌قدر آدرنالین بدن‌تان به جنب و جوش در‌می‌آید، آن‌قدر ضربان قلب‌تان تند می‌شود و آن‌قدر ذهن‌تان را درگیر خودش می‌کند که خشک و مبهوت ماندن یکی از چندین بلایی است که سرتان می‌آید!

God of War

داستان بازی خارق‌العاده است. تعریف آن یک مقاله جداگانه می‌خواهد تا با خیال راحت به پای آن بنشینیم و کلی تئوری برایش مطرح کنیم
بخش اعظم بازی در میدگارد جریان دارد و طی اتفاقات داستانی، طی ماجراهایی که کریتوس و آترئوس باید به بلندترین قله دنیای نورس برسند، به قلمروهای دیگر این بازی سفر خواهید کرد. طراحی مراحل بازی هوشمندانه و جذاب است. گفتنی است این اثر یک بازی جهان‌باز نیست، اما بزرگی آن اصلا اجازه نمی‌دهد که حس کنید با یک بازی نسبتا خطی طرف هستید. وجود مناطق گسترده، آزادی عمل بسیار زیاد و اینکه مراحل بازی به گونه‌ای طراحی شده‌اند تا قادر باشید بین آن‌ها سفر کنید، یکی از مهم‌ترین تغییرات بازی به شمار می‌روند. در طول مراحل بازی اتفاقات زیادی رقم می‌خورند و موانع زیادی سر راه‌تان خواهد بود. از جمله این موانع می‌توان به پازل‌های بازی اشاره کرد. پازل‌ها در این بازی نقش اساسی دارند و تنها به عنوان مینی‌گیم‌های ساده در نظر گرفته نشده‌اند. پازل‌های بازی که تمامی آن‌ها با رون‌ها و روایات نورسی ادغام شده‌اند، هم در خدمت داستان هستند و  مراحل از طریق آن‌ها پیش خواهد رفت و هم در خدمت رسیدن به آیتم‌های مختلف در گوشه و کنار بازی. اگر بگوییم طراحی این پازل‌ها خوب نیست در حق بازی ظلم کرده‌ایم. شاید گاهی این پازل‌ها شکل ساده‌ای داشته باشند، اما نمی‌توان آن‌ها را پازل‌های معمولی قلمداد کرد. برخی از این پازل‌ها، تنها به یافتن برخی از رون‌های نورسی در گوشه و کنار بازی ختم می‌شوند. با یافتن آن‌ها می‌توان مثلا به صندوق‌هایی رسید که حاوی آیتم‌های فوق‌العاده ارزشمندی هستند. برخی از پازل‌ها هم با ترتیب کردن یک سری عناصر نورسی پیش می‌روند که به کمک آترئوس انجام می‌شوند و حتی برخی‌های دیگر، موانعی هستند که درست انجام ندادن آن‌ها می‌تواند شما را به کشتن دهد. در این بازی، با هیچ پازلی رو به رو نخواهید شد که بی‌دلیل سر راه‌تان قرار گرفته باشد.

اما دنیای بازی فراتر از این حرف‌ها است و پازل‌ها تنها گوشه‌ای از این دنیا را فرا گرفته‌اند. یکی از مواردی که به دنیای بازی جذابیت جالبی داده، دقت به جزییات بسیار خوب بازی است. گوشه گوشه بازی، با جزییات دقیقی کار شده‌اند که حتی بسیاری از آن‌ها هم با معنی و با هدفی خاص سرجای‌شان قرار گرفته‌اند. محیط‌ها، هر کدام دارای عناصری هستند که داستان جذابی پشت‌ آن‌ها نهفته است. از یک معدن ترک شده بگیرید تا عمارتی بزرگ که گوشه گوشه آن داستانی عمیق را بازگو می‌کند. اما تمام جزییات دنیای بازی فقط مربوط به محیط‌های آن نمی‌شود. یکی دیگر از جزییات شگفت‌انگیز بازی، شخصیت‌هایی هستند که با آن‌ها رو به رو می‌شوید. از شخصیت‌های منفی بگیرید تا شخصیت‌های مثبت. هر کدام به لطف بازیگران عالی خود و به لطف صداپیشگی آشناپذیرشان، به شدت باورپذیر هستند. خود کریتوس و صدای گوشخراشِ دلنشینش، و حتی ظاهر جدید او با ریش، شدیدا و چندین برابر گذشته تو‌ دل بروتر شده است! کریتوس دیگر بیهوده عصبانی نمی‌شود، سر هر چیزی خون جلوی چشمانش را نمی‌گیرد و هرچی دم دستش می‌آید نابود نمی‌کند. تلاش‌های او برای کنترل خشمش و برخوردهای مناسب و البته جدی و محکم با آترئوس، و از همه جالب‌تر، نمایش ذره‌هایی از انسانیت درون وجود کریتوس، حالا او را به شخصیتی جدید تبدیل کرده است. این موارد نه تنها باعث نشدند تا کریتوسی که دوستش داشتیم به کل ناپدید شود، بلکه حالا و در هر صحنه و هر اتفاق بازی، بیشتر و بیشتر شیفته او خواهید شد.

God of War

تحت هیچ شرایطی نگران آترئوس نباشید. او یکی از مهم‌ترین ستون‌های بازی است و روی اعصاب‌تان راه نمی‌رود
از طرفی دیگر، خیلی از شما نگران وجود آترئوس بودید، پس بگذارید یک چیز در مورد او بگویم: بدون حضور آترئوس، داستان بازی انقدر شگفت‌انگیز ظاهر نمی‌شد! آترئوس شخصی به شدت مهم است. چه در روند بازی، چه در داستان بازی و چه در بخش‌هایی از بازی که قصد دارند شما را بهت‌زده کنند، آترئوس مهم‌ترین ستون آن‌‌ها است. شما در ابتدا با پسری خام و ضعیف رو به رو می‌شوید که به درستی نمی‌تواند حتی یک تیر شلیک کند، اما سخت‌گیری‌های کریتوس و پیشروی در طول بازی، او را تبدیل به پسر شجاعی می‌کند که در مهم‌ترین وقایع بازی، کریتوس روی آن به شدت حساب بازی می‌کند. هرگز و به هیچ وجه نگران آترئوس نباشید، او یکی از مهم‌ترین عناصر بازی‌ است که حتی کم کم عدم حضور او را نمی‌توانید تصور کنید. علاوه بر مهم بودن شخصیت او و اینکه هویت واقعی‌اش چیست، یکی از راوی‌های داستان هم به شمار می‌رود. معنی کردن متن‌ها در پیشبرد داستان، حل کردن پازل‌ها و حتی کمک به کریتوس برای عبور از برخی موانع، پویایی خاصی به او داده که هیچوقت تحت هیچ شرایطی با خود نمی‌گویید این پسر اضافی است.

روابط این پدر و پسر، انقدر قوی است که به سختی می‌توان مشابه آن را در دیگر بازی‌ها و حتی مدیاهای دیگر دید. شاید شما این دو را با الی و جول و لوگان و ایکس ۲۳ مقایسه کنید، اما از نظر من، روابط این دو پیچیده‌تر از این حرفا است. آن‌ها دائما با هم درگیر می‌شوند، دائما نسبت به هم احساساتی می‌شوند و همیشه هوای یکدیگر را دارند. اما شیمی بین آن‌ها، کریتوس و آترئوس را به شکل باورپذیری نسبت به سایر هم نوع‌های خود متفاوت کرده است.

God of War

بازی دارای پازل‌های جذابی است که ترکیب آن‌ها با میتولوژی نورس نتیجه مثبتی داشته است. مراحل فرعی بازی هم به اندازه کافی خوب و جذاب کار شده‌اند
علاوه بر این دو، کاراکترهای جذاب دیگری وجود دارند که قطعا دوست‌شان خواهید داشت. از جادوگر مرموز جنگل بگیرید که رفته رفته هویتش برای‌تان معلوم خواهد شد، تا میمیر، داناترین شخص دنیای نورس که دیالوگ‌های فوق‌العاده آن به تنهایی توانسته یکی از جذابیت‌های این اثر را خلق کند. حتی وجود بزرگ‌ترین غول دنیای نورس، حضور مار عظیم‌الجثه میدگارد، صدا پردازی فوق‌العاده عجیب و غریب آن، شما را اسیر خود خواهد کرد و دوست دارید هربار که شده با دقت تمام به صدایش گوش کنید. دو شخص مهم دیگر بازی، بروک و سیندری، دو دورف بسیار دوس داشتنی و بامزه بازی هستند که هر بار به آن‌ها می‌رسید، دوست دارید فقط به رفتارهای آن‌ها توجه و به حرف‌هایشان گوش کنید. این مورد برای تمامی شخصیت‌های منفی موجود در بازی هم صادق است و حتی یک نفر هم در بازی پیدا نمی‌کنید که نتوان به راحتی با او ارتباط برقرار کرد.

از شخصیت‌های منفی گفتم، باید به خاطر داشته باشید که دیگر همانند گذشته قرار نیست تمام خدایان نورس روی سر کریتوس بریزند. داستان بازی به گونه‌ای پیش می‌رود که انگار یک پیش‌درآمد برای یک ماجراجویی بسیار عظیم‌تر برای بازی‌های آینده است. تعداد خدایانی که با آن‌ها به عنوان دشمن رو به رو می‌شوید کم هستند، خیلی خیلی کم، آنقدر کم که خود من هم انتظارش را نداشتم. از طرفی دیگر دشمنان ریز درشت بازی هم هر کدام جزییات دقیق خودشان را دارند. دراگرها، الف‌های سیاه، غول‌ها و ترول‌ها هر کدام ویژگی‌های منحصر به فرد خود را دارند. دشمنان بازی رفته رفته متنوع می‌شوند، اما راستش را بخواهید، منی که شیفته دنیای نورس هستم، از تنوع دشمنان چندان شگفت‌زده نشدم. استودیو سانتا مونیکا دشمنان خیلی متنوعی را نسبت به گذشته خلق نکرده است اما نه در حدی که بخواهم از آن نامید شود. این موضوع به آن شدت ناامید کننده نیست، اما در دنیای جادویی نورس انتظار بیشتری در این زمینه داشتم. سانتا مونیکا برای ایجاد تنوع بین دشمنان بازی، مثلا سعی کرده دراگرها را با چند مدل طراحی مختلف و اضافه کردن یک سری المان مثل یخ یا آتش به آن‌ها، متنوع کند. این موارد در مورد غول‌ها و ترول‌ها هم صادق است. آن‌ها از نظر ظاهر شاید تفاوت داشته باشند، شاید به شکل‌های متفاوتی به شما حمله کنند، اما نوع مبارزه با آن‌ها و حتی کشتن نهایی آن‌ها، همه با توجه به نژادشان به یک شکل است و تنوعی در این زمینه مشاهده نخواهید کرد.

God of War

شاید لوایتن آن آشوبی را که شمشیرهای گذشته به پا می‌کردند تکرار نکند، اما هرگز نمی‌توان مکانیسم عالی آن را انکار کرد
اما این حرف به این معنا نیست که نبردها هیجان‌انگیز نیستند. بر عکس، شدیدا در این زمینه کیف می‌کنید! مهم‌ترین ستونی که بسیاری از المان‌های بازی روی آن سوار شده‌اند، لوایتن نام دارد؛ نماد جدید بازی که جای Blades of Chaos را گرفته و به چکش پرقدرت میولنیر، یعنی چکش ثور  شباهت بسیاری دارد. این تبر نه تنها در مبارزات نقش بزرگی دارد، بلکه کاملا در خدمت پیش برد مراحل و حل کردن پازل‌ها هم قرار گرفته است. در اوایل بازی، ممکن است بسیاری از شما با تجربه استفاده از لوایتن، خیلی زود دلتان برای آن شمشیرهای پر از آشوب و وحشت تنگ شود. آن شمشیرها به هیچ دشمنی امان نمی‌دادند و اجازه نفس کشیدن را هم از آن‌ها می‌گرفتند. اما اوضاع لوایتن کاملا فرق می‌کند. اوایل بازی ممکن است کمی دیر به آن عادت کنید، اما قابلیت‌های جذاب آن به راحتی شما را شیفته خودش می‌کند. نمی‌توان آن را در حد تجربه نابی که Blades of Chaos خلق کرده بودند دانست، اما حقیقتا این تبر هم چیزی کم و کسر ندارد و بسیار جذاب طراحی شده است. بزرگ‌ترین قابلیت آن که شدیدا روی مکانیسم‌های متنوع بازی تاثیر گذاشته است، پرتاب کردن و احضار دوباره آن به دستان کریتوس است. طراحی و عملکرد این قابلیت به قدری خوب است که شما حتی از پشت نمایشگر به راحتی می‌توانید سنگینی آن را لمس کنید. درست از زمانی که با تمام قدرت تبر را پرتاب می‌کنید که فرق سر یک دشمن را بشکافد و تا لحظه‌ای که آن را احضار می‌کنید و با قدرت خاصی به دستان تنومند کریتوس باز می‌گردد، تک تک صدم ثانیه‌های این عملکرد، همانند دنده‌های یک ساعت به خوبی کار می‌کنند و بارها و بارها دوست دارید این کار را انجام دهید. این تبر علاوه بر این قابلیت هیجان‌انگیز، با عنصر یخ هم عجین شده است و ترکیب همه این‌ها با یکدیگر، توانسته یکی از بهترین سلاح‌های خلق شده دنیای بازی‌ها را در اختیار بازیکنان قرار دهد.

اکثر نبردها در بازی در حالت نزدیک انجام می‌شوند و طبق سنت همیشگی این بازی‌ها، دو ضربه سبک و سنگین، همراه با چند ضربه ویژه اما با محدودیت شارژ زمانی، سیستم مبارزات بازی را تشکیل می‌دهند. همانند همیشه با ترکیب حملات سبک و سنگین می‌توان طیف مختلفی از ضربات را روی دشمنان پیاده کرد و عملکرد آن هم به خوبی در بازی طراحی شده است. در بازی این کار بر خلاف گذشته با دو دکمه R1 و R2 صورت می‌گیرد و وظایف مربع و مثلث به کلی عوض شده‌اند. هرچند که می‌توانید عملکرد دکمه‌ها را با اختیار خودتان تغییر دهید، اما اگر با همین روش خود بازی عادت کنید، انجام کارها برای‌تان راحت‌تر خواهد شد. همچنین با ترکیب چند دکمه، کریتوس می‌تواند ضربات خاصی را روی دشمن پیاده کند. به طور مثال، می‌توان به لطف قابلیت عنصر یخ، تبر را با تمام شدت به زمین کوباند تا دشمنان در شعاعی تعیین شده یخ ببندند، آن وقت کریتوس با حوصله به له و لورده کردن آن‌ها بپردازد. یا با کشیدن تبر روی زمین مثل یک چوب کبریت، یخ‌هایی را به سمت دشمن روانه خواهید کرد که شدیدا روی سلامتشان تاثیر می‌گذارند. تنوع در این چنین ضربات نسبتا خوب است و اسلحه جدید ناامیدتان نمی‌کند. مخصوصا که همه چیز فقط مربوط به مبارزه از فاصله نزدیک نیست. برخی دشمن‌ها در فاصله دور قرار دارند، یا برخی از آن‌ها آنقدر مزاحم هستند که دوست ندارید نزدیک‌تان بیایند. آنگاه قدرت اعجاب‌انگیز لوایتن به کمک‌تان می‌آید. نشانه بگیرید و با تمام قوا تبر را پرتاب کنید. یا دشمن به خاطر عناصر یخ، در جایش خشک می‌شود یا به لطف قدرت پرتاب شما، ضربه شدیدی به دشمن وارد می‌شود و کشته خواهد شد.

God of War

تعداد خدایانی که با آن‌ها سر و کله می‌زنید به شدت کم است. انگار همه چیز یک حالت پیش‌درآمد دارد؛ پیش‌درآمدی برای یک ماجراجویی عظیم‌تر در آینده
البته این تنها لوایتن نیست که به کمک شما می‌آید، بلکه کریتوس یک سلاح مخفی دیگر هم دارد؛ مشت‌ها! مشت‌های کریتوس به اندازه‌ای قوی هستند که می‌توان به خودی خود آ‌ن‌ها را یک سلاح جداگانه برای بازی دانست. جالب اینجا بود که اوایل بازی زمانی که لوایتن را پرتاب می‌کردم و با مشت به سراغ دیگر دشمنان می‌رفتم، ضربات با مشت‌ها به قدری خوب بود که گاهی یادم می‌رفت با زدن دکمه مثلث، تبر را دوباره به دستان کریتوس بازگرداندم. البته مشت‌ها تنها به عنوان یک سلاح اضافی در بازی نیستند. برخی دشمنان، برخی از آن‌هایی که خودشان از عناصر یخ و سرما خلق شده‌اند، تبر کریتوس اثری روی‌شان نمی‌گذارد و باید با مشت به سراغ‌شان بروید. 

البته مشت‌ها کاربردهای دیگری هم دارند. بالای سر دشمنان بازی، دو نوار مشاهده خواهید کرد، یکی از آن‌ها سلامت‌شان است و با پر شدن دیگری، می‌توان به اصطلاح با فینیشرهای بی‌رحمانه کریتوس کلک‌شان را کند. بازی به گونه‌ای طراحی شده که مشت‌ها، تاثیر به‌سزایی در پر شدن نوار دوم دارند و تبر تاثیر آن چنانی روی آن نمی‌گذارد. از طرف دیگر، کریتوس یک سپر هم دارد. سپری که هم در مشت‌ها به کمک کریتوس می‌آید و هم می‌تواند ضربات دشمنان را دفع کند. البته این طور نیست که این سپر بتواند مشت‌های قوی یک ترول یا یک خدا را به طور کامل دفع کند. نسبت به هر دشمنی که با آن رو به رو می‌شوید، نسبت به زمان دقیقی که سپر را باز می‌کنید تا جلوی ضربه‌ای را بگیرید، به همان اندازه روند کار متفاوت می‌شود. مثلا اگر با کمی تاخیر یک ضربه محکم را دفع کنید شاید آسیب جدی نبینید اما کریتوس به عقب رانده می‌شود. حال اگر به موقع این کار را انجام دهید، این دشمن است که به عقب رانده می‌شود و می‌توانید از خجالتش در‌بیایید. اما حرف آخر را قابلیت Rage می‌زند. نواری که زیر سلامتی کریتوس قرار گرفته و با کشتن چندین دشمن و پر شدن آن، می‌توان با فشار دادن هم زمان دو استیک R3  و L3، قابلیت ریج کریتوس را فعال کرد. آنگاه او هر سلاحی را که در دست دارد کنار می‌گذارد و فقط با مشت‌هایش به سراغ دشمنان می‌رود و همه‌شان را لت و پار می‌کند.

 
 می‌توانم به راحتی بگویم که سازندگان بازی، با هوشمندی تمام کاری کرده‌اند که سلاح‌ها و قابلیت‌های کریتوس همیشه و همه جا به کار بیایند و اینطور نباشد که فقط از یک ابزار و روش برای مبارزه استفاده کنید. اما از کریتوس و قدرت‌هایش که بگذریم، شما قطعا زمانی از حضور آترئوس در هنگام مبارزات نگران بودید. اما خیال‌تان باید از او راحت باشد، همانقدر که این پسر در مراحل داستانی و وجودش در روایت بازی ضروری است و اتفاقات مهمی را هم رقم می‌زند، همانقدر هم پویایی خاصی در گیم‌پلی بازی ایجاد کرده است. شما با استفاده از دکمه مربع، به آترئوس دستور می‌دهید تا به هر سمتی که می‌خواهید نشانه‌گیری کند. این نشانه‌گیری می‌تواند به سمت یک دشمن باشد، یا در جهت حل یک پازل یا برای باز کردن راهی جدید به منطقه بعدی استفاده شود. پازل‌ها و مراحل را که کنار بگذاریم، قدرت تیرهای آترئوس به آن شدت نیست، اما می‌تواند نوار دومی را که بالای سر دشمنان است راحت‌تر برای شما پر کند تا با کریتوس سریع کارش را تمام کنید. از طرفی دیگر، رفته رفته در طول بازی و شجاعت بیشتری که آترئوس کسب می‌کند، شاهد درگیری‌های بیشترش با دشمنان خواهید شد. یکی از نمونه‌های بارز و البته بسیار جذاب آن این است که او گاهی از پشت به بالای سر دشمن می‌پرد و او را گیج می‌کند. سپس شما را صدا می‌زند تا ابتدا به سراغ او بروید و هرچه سریع‌تر و البته راحت‌تر، کارش را یکسره کنید.

المان‌های RPG این بازی به راحتی می‌تواند با هر بازی نقش‌آفرینی رقابت کند و حتی از آن‌ها جلو بزند
اما چگونه چنین پیشرفت‌های برای این پدر و پسر در طول بازی امکان‌پذیر شده است؟ استودیو سانتا مونیکا برای ایجاد این همه تنوع و پیشرفت، سیستم آپگریدی برای بازی طراحی کرده‌ که به راحتی می‌تواند با بازی‌های نقش‌آفرینی رقابت کند. سیستم آپگریدهای بازی، قابلیت‌ها و ابزار کریتوس مانند تبر، سپر و زره را شامل می‌شوند. همچنین می‌توان آترئوس و قابلیت‌هایش با تیر و کمان و لباسی را که برتن دارد آپگرید کرد. در دنیای بازی، همانطور که گفتم بخشی از پازل‌ها شما را به سمت پیدا کردن آیتم‌های مختلف می‌کشانند. پازل‌هایی که گاه با پرتاب تبر کریتوس حل شدنی هستند یا با پرتاب تیر توسط آترئوس. همچنین صندوق‌های بزرگی که در گوشه و کنار بازی وجود دارند آیتم‌های مختلفی را در خود جای داده‌اند. برخی از این آیتم‌ها دقیقا برای آپگرید کردن سلاح‌ها به کار می‌روند. این آیتم‌ها اجازه می‌دهند تا لباس‌ و ابزار نبرد، قدرت بیشتر و قابلیت‌های متنوعی به دست آورید. برای آپگرید هر یک از این ابزار، باید همیشه با دو برادر دورف یعنی بروک و سیندری سر و کله بزنید. از طرف دیگر، همانند بسیاری از بازی‌های رایج نقش‌آفرینی، کسب XP و خرج کردن آن‌ها برای ارتقا شخصیت به بازی God of War هم اضافه شده است. با استفاده از اکس‌پی، می‌توانید توانایی‌های جدیدی به کریتوس و آترئوس در مبارزات اضافه کنید. قابلیت‌هایی مثل پرتاب تبر با شرایط خاص، ضربه زدن به گونه‌ای که چند دشمن را همزمان به دردسر بی‌اندازد یا حتی می‌‌توان استفاده از سپر یا مشت‌های کریتوس را گسترده‌تر کرد. همینطور برای مثال می‌توان به آترئوس قابلیتی داد که با نگه‌ داشتن دکمه مربع، قدرتی را از تیر و کمانش رها کند که به چندین و چند دشمن به شکل همزمان ضربه وارد شود. استفاده از هر کدام از این مدل آیتم‌ها، کاملا می‌تواند در سبک مبارزات شما تاثیرگذار باشد و به خوبی مکانیسم عالی آپگرید را حس خواهید کرد.

God of War

نکته پایانی که در مورد مبارزات وجود دارد و دوست دارم در مورد آن صحبت کنم، این است که یادتان نرود کریتوس هنوز یک خدا است، هنوز قدرت بی‌نهایتی دارد که در جای جای بازی این قدرت را در گوش‌تان فریاد می‌زند. اما مبارزات در بازی، حالا از آن حالت سرگرم کننده گذشته خارج شده‌اند و جنبه چالش‌برانگیزتری گرفته‌اند. یکی از بهترین مواردی که بازی از سری Dark Souls الهام گرفته همین است. شما یک خدا را کنترل می‌کنید، او هنوز به طرز خارق‌العاده‌ای قدرتمند است، اما این شما هستید که باید بهترین روش استفاده از این قدرت‌ها را پیدا کنید و ماجراجویی بازی را پیش‌ ببرید. دیگر به گونه‌ای نیست که چشمان خود را ببنید و با مثلث‌ها و مربع‌ها، نگذارید دشمن نفس بکشد. حالا همه چیز حالتی استراتژیک‌تر دارد و باید برای هر کدام از مبارزات، ابتدا فکر کنید، ابتدا شرایط را بسنجید و سپس به سمت اهداف خود حمله کنید.

دوربین بازی در هنگام نبردها به آن روانی که باید باشد نیست اما به طور کلی، تغییر زاویه دوربین یکی از بهترین تصمیمات سازنده بوده است و باعث ایجاد پرسپکتیوی جدید در God of War شده است
اما یکی از نکات منفی بازی که از اول تا اخر ماجراجویی کریتوس در نبردها به چشم می‌خورد، دوربین بازی است. دوربین بازی که حالا روی شانه‌های کریتوس قرار دارد، به خودی خود بد نیست و خیلی هم خوب کار شده است، اما در مبارزات، مخصوصا روی درجه سختی‌های بالا و مخصوصا در هنگام مبارزه با دشمنان بزرگ و مواقع شلوغ، این ایراد به God of War وارد است و می‌توانست در این زمینه بهتر عمل کند. ایراد دوربین بازی، به آن شدتی نیست که بتواند لطمه‌ای به اتفاقات بازی یا صحنه‌های سینمایی وارد کند، اما در هنگام صحنه‌های اکشن و مبارزات، به اندازه دیگر المان‌های بازی به حد کمال نرسیده‌ است. وقتی با یک غول مبارزه می‌کنید، حرکت دوربین در حدی روان نیست که بتوان کاملا بر همه چیز مسلط بود. همچنین اگر تعداد دشمنان بیشتر شود، سیستم قفل روی دشمنان و تعویض هدف چندان عملکرد قابل قبولی ندارد. البته حرف من روی ندیدن دشمنان نیست، اتفاقا بازی به کمک چند روش توانسته شما را از اطراف‌تان آگاه کند. یکی از این روش‌ها قرار دادن فلش‌هایی است که به شما می‌گویند دشمن‌ها کجا قرار دارند و در چه زمانی قصد حمله دارند که خب با سیستم جاخالی خوب و البته سنگین بازی می‌توان از موقعیت خلاص شد. اما روش جالب بعدی، کمک‌های آتروئوس و میمیر است. آن‌ها خیلی خوب و واضح شما را از دشمنانی که به سمت‌تان می‌آیند آگاه می‌کنند که البته یکی از نکات جذاب بازی هم به شمار می‌رود. اما به طور کلی، دوربین بازی با اینکه خوب کار شده، اما در بعضی شرایط نبردها، نقص‌هایی از خودش نشان می‌دهد که چندان برای شرایط سخت مبارزه‌ها جالب و روان عمل‌ نمی‌کند.

God of War

چیزی که بازی را باشکوه‌تر کرده، گرافیک بی‌نقص بازی نیست، بلکه موسیقی شاهکار این اثر است
این ضعف را که کنار بگذاریم، دوربین بازی در ایجاد صحنه‌های سینمایی و طی کردن ماجراجویی کریتوس و آترئوس، فوق‌العاده عمل می‌کند. طی کردن این ماجراجویی با سیستم فیلمبرداری تک شات، تاثیر فوق‌العاده مثبتی در روند بازی و هیجان‌هایی که به وجود می‌آورد گذاشته است. اما شگفت‌انگیزتر از همه، گرافیک بی‌نقص بازی چه از نظر بصری و چه از نظر فنی است. بازی شما را در دنیای نورسی قرار می‌دهد که هر گوشه آن حال و هوای خاص خود را دارد. جنگل‌های سرد و خشک میدگارد، سرزمین‌های برفی، گوشه‌ای از دنیای مرموزش که پوشیده از برگ‌ها و گل‌هایی با رنگ‌های گرم و مسحور کننده است و برخی مکان‌های دیگر که باید خودتان تجربه‌شان کنید، همه و همه فوق‌العاده هستند و حسی تکراری به شما دست نخواهد داد. این بازی روی کنسول پلی‌استیشن 4 معمولی بررسی شد و می‌توانم به شما اطمینان دهم، حتی روی یک تلویزیون 4K با این کنسول می‌توانید بهترین تجربه خلق شده از نظر گرافیکی را در نسل هشتم تجربه کنید. تقریبا می‌توان گفت اثری با چنین کیفیت بصری و فنی نمی‌توانید روی این کنسول پیدا کنید. تک تک جزییات بازی، از نورپردازی‌های شگفت‌انگیز بگیرید تا بافت‌های انواع و اقسام اجسام، به بهترین شکل ممکن طراحی و در بازی اجرا شده‌اند. حتی شخصیت‌های بازی، از عضله‌های کریتوس بگیرید تا چهره جادوگر جنگل و رفتارهای سیندری، همه و همه شما را به خود خیره خواهند کرد. این God of War آن هم روی یک کنسول پلی‌استیشن 4 معمولی، به من ثابت کرد که نسل هشتم می‌تواند حالا حالاها ادامه داشته باشد. البته بازی روی این کنسول در برخی مراحل آن هم به تعداد محدود، افت فریم‌های محسوسی داشت اما هیچ کدام از آن‌ها تاثیری منفی روی بازی نگذاشته‌اند و تعدادشان آنقدر کم است که نیازی به اشاره بیشتر نباشد.

اما تمام مراحل بازی، تک تک صحنه‌های شگفت‌انگیزی که پشت سر می‌گذارید، لحظات باشکوه، لحظات آرام و حتی لحظات احساسی، همه و همه دارای روحی زنده هستند. روحی به عظمت یک کوه، روحی به آرامی یک برکه‌ در میان جنگلی جادویی، روحی به باشکوهی یک سمفونی که آهنگساز بازی آن‌ها را به صف کرده و با قدرت بالای خود، آهنگ‌هایی برای بازی ساخته که در لایه لایه‌ی بازی تنیده شده‌اند و تا استخوان‌های شما نفوذ می‌کنند. موسیقی‌های متن بازی حتی از گرافیک شگفت‌انگیز God of War خارق‌العاده‌تر ظاهر می‌شوند و صداگذاری‌ها و حتی صدا‌پیشگی‌ها، تک تک‌شان به قدری خوب هستند که ایستادن و دست زدن برای‌شان کمترین کاری است که می‌توان انجام داد. موسیقی بازی که اثر بیر مک‌کریری است، نه تنها شنیدنی است، بلکه به قدری عظیم و واضح است که می‌توان آن را دید، می‌توان آن را لمس کرد!

این بازی روی پلتفرم پلی‌استیشن 4 بررسی شده است. 

 

بیشتر بخوانید:
سونی تعدادی از بازی‌های پلی استیشن 4 را یک‌بار دیگر با عنوان Only on PlayStation منتشر می‌کند
سازندگان سابق بازی God of War به استودیوی جدید مایکروسافت ملحق شدند
کارگردان هنری بازی God of War طرح‌هایش از کاراکترهای بازی Cuphead را منتشر ک

  • مشتاق محسنی
  • ۰
  • ۰

این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.

  • مشتاق محسنی
  • ۰
  • ۰

این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.

  • مشتاق محسنی